خوش آمدید!

خدمت

خدمت

پادشاهی دستور داد... 10 تا سگ وحشی تربیت کنند تا... هر وزیری را که از او اشتباهی سرزد.. اورا جلوی آنها انداخته تا با... درندگی تمام اورا بخورند. شاهی دو شاهین هدیه دریافت کرد...

کلمات

کلمات

  بازی باکلمات چگونه ...؟؟؟ ویژگی های شخصیتی هر فرد... کف دست مثلثی...کف دست مدور و گرد... کف دست مربع...کف دست مستطیل...

لطیفه ونکته ها

لطیفه ونکته ها

ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺑﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻋﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ...إ ﮐﻪ ﺩﯾﺪ ﻣﺎﺭﯼ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﺗﺸﯽ...إ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺳﻮﺧﺘﻦ ﺍﺳﺖ ﭼﻮﺏ ﺩﺳﺘﯿﺶ...إ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﺗﺶ ﺑﺮﺩﻭﻣﺎﺭ ﺭﺍﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩ. قدرتی که سود نداشت... ماجرای اشتباه بزرگ...

امید

امید

حکایتی آموزنده ، الاغ وامید.. ماجرا ،اینگونه اتفاق افتاد.. و ما همواره دو انتخاب داریم: قدرت اندیشه...

حافظ

حافظ

داستان خاکسپاری حافظ...إإإ دوستت دارم پریشان...إإإ شانه میخواهی چه کار..؟ ماجرای نخستین فال حافظ...

توانمندیها

توانمندیها

چگونه میتوان هوشمندیهای خود را شناخت؟ چگونه میتوانیم با کاستی هایمان کنار بیاییم؟ بهترین راه مدیریت کاستی ها کدام است؟ روشهای شناخت توانمندی، عملکردی پیوسته ک...

ایستگاه آخر

ایستگاه آخر

فکر کردن به تو ،کار شب و روز من شده، بس که حالم گرفته است ، چشمانم غرق در اشکهایم شده... چرا وقتی که آدم تنها میشه.؟ غم و غصهَ ش قدر یک دنیا میشه...

دانستنیها

دانستنیها

گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت..إإ شاید آمده اند ، تا بخشی از..إإ حماقت هایمان را جبران کنند ... صد سال ره مسجد و میخانه بگیری...  عمرت به هدر رفته اگر دست نگیری...

بازنده ،،منم

بازنده ،،منم

درب راباز میگذارم شاید که باز گردی ... دزد هم که بیاید چیز مهمی برای بردن... نمی یابد با هم باشید،اما بگذارید... در با هم بودن شمافاصله ای باشد... پیری برای جمعی سخن می راند...

برترینها

برترینها

مجموعه نکته های برتررمزموفقیت... درسهایی ازمدرسه زندگی تعلیم برتر... مکث راتمرین کنیم، گاهی زندگی سخت است... چگونه ازآرامش نگهداری کنیم....

علم یا عمل

علم یا عمل

او دائم صدامیزدو منتظرکمک بود... روزی مردی داخل چاهی افتاد... و بسیار دردش آمد... یک روحانی او را دید و گفت...؟ حتما گناهی انجام داده ای...إإ مردی که جهنم را خرید.که ب...

بغض تلخ

بغض تلخ

خدایا میشود برایمان برف بفرستی؟  میدانم فصلش نیست. اما برف میخواهم برفی که برف باشد. وای که ردپای دزد آبادی ما، چقدر شبیه چکمه های کدخداست!

بی نشان

بی نشان

ماجرای عاشقانه دوتاگنجشک...إإإ یکی داخل اتاق ودیگری پشت شیشه...إ برای کسی که میفهمد هیچ توضیحی لازم نیست...إ برای کسی که نمیفهمد هرتوضیحی اضافه است...

راه وبی راه

راه وبی راه

[نتیجه تصویری برای راه وبی راه]ماجرا ازاینجا شروع شد، مرد راستگو و مهربانی بود. که مردم به او راه می گفتند. راه ،روزی از روزها هوای سفر زد به سرش.. اسبی تهیه نمود. و بار و بندیلش را گذاشت تو خورجین..