لطیفه ونکته ها

ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺑﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻋﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﯾﺪ ﻣﺎﺭﯼ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﺗﺸﯽﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺳﻮﺧﺘﻦ ﺍﺳﺖ...

ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺑﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻋﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﯾﺪ ﻣﺎﺭﯼ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﺗﺸﯽﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺳﻮﺧﺘﻦ ﺍﺳﺖ ﭼﻮﺏ ﺩﺳﺘﯿﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﺗﺶ ﺑﺮﺩ ﻭﻣﺎﺭ ﺭﺍﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩ ﻣﺎﺭ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﭼﻮﺏ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﺎﻻ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪﺣﺎﻟﺖ ﺩﻓﺎﻋﯽ ﮔﺮﻓﺖ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﯿﺶ ﺑﺰﻧﺪ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﻪ ﻣﯽﮐﻨﯽ ... ؟ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﺗﺶ ﻧﺠﺎﺗﺖ ﺩﺍﺩﻡ ...ﻣﺎﺭﮔﻔﺖ :ﻣﮕﺮ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ « ﺳﺰﺍﯼ ﻧﯿﮑﯽ ﺑﺪﯼ ﺍﺳﺖ »ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺣﺮﻓﯽ ﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺰﻧﯽ ﺳﺰﺍﯼ ﻧﯿﮑﯽ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻧﯿﮑﯽﺑﺎﯾﺪ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ ... ﺑﺤﺚ ﺑﺎﻻ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﺎﺭ ﻧﭙﺬﯾﺮﻓﺖ ﺁﺧﺮ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﻥ ﺍﺯﺳﻪ ﻧﻔﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﯾﺎﺭﯼ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ. ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﻪ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ.ﭼﺸﻤﻪ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ : ﺣﺮﻑ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺭﻡ ﺳﺰﺍﯼ ﻧﯿﮑﯽ ﺑﺪﯼ ﺍﺳﺖﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ ﭼﮕﻮﻧﻪ ؟ﭼﺸﻤﻪ ﮔﻔﺖ :ﺑﺸﯿﻦ ﻭﺗﻤﺎﺷﺎ ﮐﻦ ...ﺩﯾﺪﻧﺪﮐﻪ ﺭﻫﮕﺬﺭﯼ ﺧﺴﺘﻪ ﺁﻣﺪﻭﺍﺯ ﺁﺏ ﭼﺸﻤﻪ ﺯﻻﻝ ﺧﻮﺭﺩ ﻭﺻﻮﺭﺗﺶ ﺭﺍ ﺷﺴﺖﻭ ﺑﻌﺪ ﺩﻣﺎﻏﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﺏ ﭼﺸﻤﻪ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ ...ﭼﺸﻤﻪ ﮔﻔﺖ :ﺩﯾﺪﯼ؟ﺁﺏ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ،ﺗﺸﻨﮕﯿﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﻃﺮﻑﮐﺮﺩ،ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺭﺍ ﻫﻢ شست, ﺩﯾﮕﺮ ﺩﻣﺎﻍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺶ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ ... ؟ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭﯾﻢ ﺳﺮﺍﻍﮐﺴﯽ ﺩﯾﮕﺮ ...ﺭﻓﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪﺟﺮﯾﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺭﺧﺖ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﻭ ﻧﯿﺰ ﺣﺮﻑ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﺗﺎﺋﯿﺪ ﮐﺮﺩ. ﻣﺮﺩﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﮕﻮﻧﻪ؟ ﻭﺩﺭﺧﺖ ﮔﻔﺖ ﺑﺸﯿﻦ ﻭﺑﺒﯿﻦ ...ﺩﯾﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺯﯾﺮ ﺳﺎﯾﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﻧﺸﺴﺖ ﺗﺎﺧﺴﺘﮕﯿﺶﺑﻪ ﺩﺭ ﺷﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﯿﻮﻩ ﺁﻥ ﺩﺭﺧﺖ ﭼﯿﺪ ﻭﺧﻮﺭﺩ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺳﺖﺑﺮﻭﺩ ﺷﺎﺧﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺩﺭﺧﺖ ﺷﮑﺴﺖ ﻭﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺩ ....ﺩﺭﺧﺖ ﮔﻔﺖ : ﺍﯼ ﻣﺮﺩ ﺩﯾﺪﯼ؟ ﺧﺴﺘﮕﯿﺶ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﺳﺎﯾﻪ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺩﺭﮐﺮﺩ ﺍﺯ ﻣﯿﻮﻩ ﻣﻦ ﺧﻮﺭﺩ ﺗﺎ ﻗﻮﺗﯽ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﺁﺧﺮ ﭼﺮﺍ ﺷﺎﺧﻪ ﺍﻡ ﺭﺍﺷﮑﺴﺖ؟ ﭘﺲ ﺩﯾﺪﯼ ﮐﻪ ﺳﺰﺍﯼ ﻧﯿﮑﯽ ﻧﯿﮑﯽ ﻧﯿﺴﺖ؟ﺑﺎﺯﻫﻢ ﻣﺮﺩ ﻭ ﻣﺎﺭ به رﺍﻩ ﺧﻮﺩ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ ﺑﻪﺭﻭﺑﺎﻫﯽ . ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺍﺯ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪﻣﮑﺎﺭ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﮐﻨﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﺁﺗﺸﯽﺩﺭﺳﺖ ﮐﻨﯿﻢ ﻣﺎﺭ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﻥ ﺑﺮﻭﺩ ﻣﺮﺩ ﺗﻮﻫﻢ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﮑﺸﯽ ﺗﺎﻣﻦ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﮐﻨﻢ ...ﻃﺮﻓﯿﻦ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﺭﺍ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻨﺪ . ﺁﺗﺸﯽ ﻣﻬﯿﺎ ﮐﺮﺩﻧﺪﻭﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﭼﻮﺏ ﺩﺳﺘﯿﺶﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﺗﺶ ﺑﺒﺮﺩ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﭼﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ؟ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻧﺸﺪﮐﻪ ﺳﺰﺍﯼ ﻧﯿﮑﯽ ﺑﺪﯼ ﺍﺳﺖ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﺟﻬﻞ ﺧﻮﺩﺑﺴﻮﺯﺩ ﻭﻣﺮﺩ ﭘﺬﯾﺮﻓﺖ ﻭﺍﺯ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺗﺸﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﻭﺭﺍ ﮐﻤﮏ ﻧﻤﻮﺩﻩﻭ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺍﺯ ﻣﺮﺩ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ...ﻣﺮﺩ ﮐﻪ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﮐﻨﺎﺭ ﺁﺗﺶ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺳﻮﺧﺘﻦ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﻧﻈﺎﺭﻩ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﺷﮑﺎﺭﭼﯽ آﻣﺪ ﻭﮔﻔﺖ : ﺍﯼ ﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﻮﺍﻟﯽ ﺷﮑﺎﺭﯼﻧﺪﯾﺪﯼ،ﺧﺮﮔﻮﺷﯽ،ﺭﻭﺑﺎﻫﯽ،ﭼﯿﺰﯼ؟ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ :ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﭘﯿﺶ ﺭﻭﺑﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻮ ﺭﻓﺖﺷﮑﺎﺭﭼﯽ ﺭﻓﺖ ﻭﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﺎ ﺟﺴﻢ ﻧﯿﻤﻪ ﺟﺎﻥ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺁﻣﺪ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﮐﻪﻫﻨﻮﺯ ﻧﻔﺲ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ ﺩﯾﺪﯼ ﮐﻪ « ﺳﺰﺍﯼ ﻧﯿﮑﯽ ﺑﺪﯼﺳﺖ» ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﺎﺭ ﻧﺠﺎﺕ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﺩﻡ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻧﻤﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ.

قدرتی که سود نداشت...

 

مرد جوان به سوی خانه ی موسی(ع) حرکت می کرد. وقتی به خانه ی او رسید و موسی را دید به او گفت: ای پیامبر خدا از تو می خواهم که برایم دعا کنی تا زبان حیوانات را متوجه شوم.موسی به او گفت:اگر خدا این قدرت را به تو بدهد یقین دارم که باعث پشیمانیت می شود. ولی مرداصرار داشت و موسی به ناچار قبول کرد و مرد خوشحال و راضی به سوی خانه اش حرکت کرد.صبح روز بعد بعد از صرف صبحانه همسرش خرده نان ها را داخل حیاط ریخت تا سگ آنها را بخورد. ولی خروس جستی زد و نان را برداشت سک گفت: ای خروس این نان مال من بود تو می توانی دانه بخوری ولی من فقط می توانم نان بخورم.خروس گفت: نگران نباش فردا اسب این مرد می میرد و تو می توانی خودت را با گوشت آن سیر کنی. مرد سریع رفت و اسبش را فروخت. فردای آن روز همین اتفاق افتاد و خروس به سگ گفت فردا خر این مرد می میرد و مرد خرش را فروخت. فردا و فردات ها هم همین اتفاق می افتاد. یک روز خروس می گفت: غلام مرد می میرد و نان زیادی به فقرا می دهند که چند تکه هم به تو می رسد و...چند روز بعد که دوباره همین اتفاق تکرار شد خروس به سگ گفت: فردا خود این مرد می میرد و به فقرا نان زیادی می دهند که چند تکه اش متعلق به تو است.مرد تا این را شنید نمی دانست چکار کند به سر و صورت خود می زد و با خود می گفت: کاش به حرف موسی گوش می دادم.

ماجرای اشتباه بزرگ...

چهار مرد هندوی تازه مسلمان وارد مسجدی شدند تا نماز بخوانند. هنوز ساعتی تا اذان ظهر باقی مانده بود. آنها تصمیم گرفتند تا قبل از اذان نماز مستحبی بخوانند. یکی یکی نمازشان را شروع کردند. در این هنگام موذن وارد مسجد شد. یکی از آن چهار مرد و قتی که موذن را دید گفت: خیلی زود آمدی هنوز تا اذان خیلی مانده.مرد کنار او گفت: چرا حرف زدی؟ نمازت باطل شد. نفر کنار دست او گفت: چرا به او ایراد می گیری نماز خودت هم باطل شد.نفر آخر که در حال قنوت بود گفت: خوب شد من حرف نزدم و نمازم باطل نشد.موذن که آنها را دید لبخندی زد و گفت: همه ی شما دیگری را به عیبی متهم کردید که خودتان هم دارای آن عیب بودید.خوشا به حال کسانی که عیب خود را می بینند و در پی برطرف کردن آن هستند.

منبع :دانستنیهای راد

 

 

12 نظر

  1. مینامیناsays:

    سلام دوست خوبم حیف نیست وبلاگ به این خوبی رتبه و بازدیدش زیاد نباشه پس بیا و وبلاگت در سایت بزرگ لینکدونی نارنجی ثبت کن http://link-dooni.ir تا هم رتبه ات و هم بازدیدت زیاد بشه ثبت وبلاگ تو این سایت خیلی راحته

  2. طراحی سایت ارزانطراحی سایت ارزانsays:

    سلام دوست عزیزم خسته نباشید خووب بوود http://efanet.ir

  3. مهاجرت به روسیهمهاجرت به روسیهsays:

    لااااااااااایــــــک خیلی لذت بردم http://migrate.mento.ir

  4. یاسینیاسینsays:

    متن نظر ...ممنونم زیبابودمثل بقیه

  5. علی علی says:

    متن نظر ... من مثل بقیه پسندیدم

  6. مظفرمظفرsays:

    متن نظر ...آتش عجب خطری دارد

  7. حامدحامدsays:

    متن نظر ...بچـــﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﺯ ﺑﺲ ﻣﻐـــﺮﻭﺭ ﺑﻮﺩﻡﻫﺮﻭﻗــﺖ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﺟـﺎﯾﯽﻭ ﻣــــﻨﻮ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﻤﯿﺒﺮﺩ ﻣﺚ ﺑﻘــــﯿﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﭘﺸﺘﺶ ﮔــﺮﯾﻪ ﻭ ﺍﻟﺘــﻤﺎﺱ ﻧﻤﯿﮑـﺮﺩﻡﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﻣﺤﻀــﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺮﻓﺖﻣﯿـــﺘﺮﮐﯿﺪﻡ ﺍﺯ ﮔﺮﯾﻪ ﺑﺰﺭﮔـــــﺘﺮ ﮐﻪ ﺷﺪﻡﺭﻓﺘﻨﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﻡ ﭼﯿـﺰﺍﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﺑــﺮﺍ ﺩﺍﺷﺘﻨﺸﻮﻥ اﻟﺘﻤﺎﺱ ﻧـــﮑﺮﺩﻡﻭﻟــــﯽ ﺷﺒﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺗﻮﺗﻨﻬﺎﯾﯽ "ﺑﻐــﺾ" ﮐﺮﺩﻣﻮﻭ "ﺣﺴﺮﺕ" ﺧــﻮﺭﺩﻡ امـاﻫـﻨﻮﺯﻡ ﻫﻤــﻮنمﻫﺮﮔﺰ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺍﺷـﺘﻦ ﻭ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻦﭼﯿﺰﯼ ﯾﺎ ﮐﺴﯽ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ.ﻓﻘط ﺑــــﯽ ﺻﺪﺍﻣﯿﺸﮑﻨﻢ

  8. اصغر محباصغر محبsays:

    متن نظر ...سلام دوستاناعتماد به حرف های قشنگ بدون پشتوانه ... مثل آویختن به طنابی پسیدست ...‌یاد می گیری:نزدیکترین ها به تو ... گاهی می توانند دورترین ها باشند ...یاد می گیری:سایه ی درخت مطلوب است ...اما هیچ تکیه گاهی ابدی نیست ...

  9. ایرانی نیکایرانی نیکsays:

    فروش ویژه پنل های پیامک با قابلیت ارسال به شهر و استان - جنسیت - سن و سال http://iransmspanel.ir اعطای نمایندگی پنل های پیامک 66090292 - 021 فروش پنل های اس ام اس با پایین ترین تعرفه در کشور از سال 1386 تا امروز ! با بیش از 960 نماینده فعال در سراسر ایران پنل های اس ام اس مناسب انتخابات http://iransmspanel.ir تلفن دفتر فروش از ساعت 9 صبح تا 15 عصر : 66090292 - 66090686 - 021 پنل های پیام کوتاه ، برای ارسال اس ام اس های تبلیغاتی شما تلفن : 66090292 - 66090686 - 021 سایر خدمات ما با قابلیت اعطای نمایندگی به شما : --------------------- سامانه تخصصی دفاتر بیمه http://bimesms.ir --------------------- پنل رایگان اس ام اس برای شما http://iranbulk.ir ----------

  10. مظفریمظفریsays:

    متن نظر ... داستان آب وآتش

  11. کیاکیاsays:

    متن نظر ...4مردهندی

  12. LeanneLeannesays:

    I absolutely love your site.. Excellent colors & theme. Did you create this site yourself? Please reply back as I'm hoping to create my very own blog and would love to find out where you got this from or what the theme is named. Cheers!